آن عزيزي گفت شد هفتاد سال

شاعر : عطار

تا ز شادي مي‌کنم و از ناز حالآن عزيزي گفت شد هفتاد سال
با خداونديش پيونديم هستکين چنين زيبا خداونديم هست
کي کني شادي به زيبايي غيبچون تو مشغولي بجويايي عيب
کي تواني بود هرگز غيب بينعيب جويا، تو به چشم عيب بين
پس به عشق غيب مطلق شاد شواولا از عيب خلق آزاد شو
ور بپرسم عيب تو کوري در آنموي بشکافي به عيب ديگران
گرچه بس معيوبيي مقبولييگر به عيب خويشتن مشغوليي